عرفانعرفان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
مامان سمینمامان سمین، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
بابا علیرضابابا علیرضا، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

عرفان مامان

سفرنامه عرفان گلی

1393/5/25 15:42
نویسنده : مامان سمین
466 بازدید
اشتراک گذاری

منو عرفان بابا علیرضا روز عید فطر به دعوت اقا امام رضا حرم بودیم البته با خانواده بابایی.سفر خوبی بود دعای کمیل توی حرم امام رضا و درد دل باهاش حسابی سرحالم کرده بود گردش وکوه نوردی توی کوه سنگی وتفریح وخرید بازار رضا منو از تنهاییهام دور کرد برگشتنی هم از خانواده بابایی جدا شدیم وبا ماشین عمو حمید عرفان گلی رفتیم شاهرود دیدن مامان بزرگم شب رو اونجا موندیم ودیدار تازه کردیم واز خاطرات گذشته حرف زدیم  صبح بعد از خداحافظی از بزرگای مهربونمون به سمت تهران حرکت کردیم ساعت 5 بعداز ظهر رسیدیم خونه پدربزرگ عرفان بعد از چند ساعت استراحت به سمت خونه باباجونی حرکت کردیم و بعد از چند ماه انتظار مامان وبابامو دیدم و دلی از عزا دراوردم .یک شب رو اونجا بودیم وبخاطر اینکه بابایی باید عازم برگشتن به خونمون میشد برگشتیم خونه بابابزرگ وبعد از دوروز بابایی رو راهی کردیم سمت وطن اجباری.من موندم وعرفان گلی با کلی تنهایی ودل تنگی نمیدونم چرا خدا همه رو باهم برای من نمیخواد یا باید از خانواده ام جدا باشم یا از همسری خدارو شاکرم که عرفان همیشه کنارمه و از خود خدا میخوام که این دوری وغربت اجباری رو زودتر تموم کنه وما هم از این تشویش و بلاتکلیفی در بیاییم هرچند دوری مزیت های زیادی هم داره که نمیشه منکرش شد وهمین باعث شده بطور جدی به برگشتن فکر نکنیم.

بعد از یک هفته که از برگشتن مشهدمون میگذشت اومدیم خونه باباجونی و اماده رفتن به عروسی پسرعموم شدیم 22 مرداد رفتیم جشن حنابندون که توی باغی بود که حنابندون خودم بود کلی خوش گذشت وخاطرات زنده شد فردا شب هم رفتیم عروسی که البته بخاطر بداخلاقی های اقا عرفان منو عرفان و مامان جونی ساعت 9 رسیدیم به تالار.

الانم که دارم این پست رو مینویسم دو روز عروسی گذشته و مهمونا رفتن وعرفان که کلی  بهش خوش گذشته بود بخاطر بچه هایی که دورو برش بودن حسابی تنها شده واز صبح داره دنبال دوستاش توی اتاق ها میگرده.

اینم چندتا عکس از سفرنامه عرفان گلی  

  

     قربون خنده هات برم که توی ماشین خوش اخلاقی

     پسر من همیار پلیسه 

   فدای معصومیتت بشم من 

   اینم یه هندونه خوشمزه مارک دار 

اینم عرفان گلی بعد از اب بازی 

         

       

    

 

 

پسندها (4)

نظرات (5)

زهرا
25 مرداد 93 19:56
عکس ها عالی بود پس حسابی بهتون خوش گذشت انشاالله همیشه شادی و خنده و عروسی باشه
marzi
25 مرداد 93 21:13
سلام سمین جون. خوبید؟ خداروشکر تو این سفر بهتون خوش گذشته و تونستی مامان و بابات رو ببینی. همیشه به شادی برگردید.
مامان هانا و آریا
27 مرداد 93 16:09
عزیزمممم چه پسر خوشگیییی زیارت قبول عزیزممم خداروشکر که خوش گذشته
دلشکسته امیدوار
1 شهریور 93 17:38
سلام دوستم ببخشید غیبت داشتم جبران میکنم الهی خاله قربونش بره بابا پسرمون گل پسره زنده باشه همیشه این عزیز دل
دلشکسته امیدوار
1 شهریور 93 17:40
امیدوارم همیشه به خوشی سفرکنید دوستم