عاشقانه ای برای تو...
نمیدانم کجا ؟چه وقت ؟و چگونه در حق کدامین بنده ات کمکی یا لطفی کردم که اینگونه لایق عنایت تو شدم بخشیدن فرشته ای چون عرفان مرا چه دیدی که گمان بردی میتوانم مادر باشم وبهشت را زیر پای خود برم من در تنهایی سکوتم چگونه صدایت کردم که اینگونه پاسخی مرا دادی مهربانا کاش میتوانستم انچه تو میخواهی باشم وانچه که سزاوار توست انجام دهم بار الها در این راه کمکم کن که عجیب تنهایم ...
نویسنده :
مامان سمین
23:31
پیشرفتهای عرفان در ده ماهگی
ارتقا سینه خیز به چهاردست وپا برقراری ارتباط با برنامه و موسیقی کودکان گفتن مامایی وبابا بصورت شفاف نشان دادن عکس العمل در مقابل صدای افراد پشت تلفن تلاش برای ایستادن تجربه خوردن انواع غذاهای جامد و میوه ها بدون حساسیت دراوردن دو دندان پیشین پایین علاقه نشان دادن به کتاب داستان ولالایی شناسایی ارتفاع عادت به خواب کامل شب بدون مامانی ...
نویسنده :
مامان سمین
15:56
و اما بعد...
ای بابا حوصله ام سر رفته به این بزرگترا روی خوش نشون بدی سوءاستفاده میکنن یکی بیاد منو ببره من خسته شدم ...
نویسنده :
مامان سمین
14:17
یکساعت بعد
اخ جون شوخی خنده بازی چه کیفی میده دلت بسوزه مامان خانم من دارم از حبس بهترین استفاده رو میکنم ...
نویسنده :
مامان سمین
14:14
بدون عنوان
خب بیا هزارپا پیش خودم اصلا اینجوری بهترم شد بدون مزاحمت بزرگترا ادم راحت تر بازی میکنه به به به.. .. ...
نویسنده :
مامان سمین
14:10
خاطرات کودکی
من اصلا به کسی احتیاج ندارم خودم تنهایی بازی میکنم والا این مامان باباها فکر کردن ما نی نی ها همش دنبالشونیم مارو یه جا حبس میکنن ...
نویسنده :
مامان سمین
14:07