بدون عنوان

سلام کوچولوی من این روزا انقدر شیرین شدی وکارای جالب میکنی که دیگه نق نق کردنات کنارشون دیده نمیشه.عزیزکم نمیدونی وقتی میگی مامایی(مامانی)چقدر ذوق زده میشم  احساس میکنم دنیا داره بهم میخنده وقتی حسابی خسته ام میکنی همش دعا میکنم فقط نیم ساعت بخوابی تا من خستگی در کنم ولی بعد از چند دقیقه حسابی دلتنگت میشم.امروز برات پیتزا درست کردم وتو اولین بازی بود که تجربه خوردنشو داشتی حسابی خوشت اومد.گل پسرم نوش جونت از این به بعد هرماه یه پیتزا مهمون من. 

کوچولوی مامان این روزا خیلی حالم خوش نیست نمیدونم خسته ام یا دلتنگ مامان جونی وباباجونی شایدم ... نمیدونم خودمم نمیدونم چمهباباجونی چندوقته قول داده اول ماه میاد دیدنمون ولی هنوز از اومدنش خبری نیست خداکنه بیاد یکم روحیه ام عوض بشه.این ماه اصلا ماه خوبی نبود همش ناراحتی ومریضی بود فقط ندون دراوردن تو خوب بود همین.

خاله زری ی معرفت هم یه هفته مزخصیشو رفت شاهرود پیش مامان بزرگ مامانی ونیومد اینجا ایشالا بهش خوش بگذره و همشون هرجا هستن خوش باشن ماهم با این تنهایی میسازیم