تولدت مبارک عزیزم
پسر قشنگم الان که دارم برات مینویسم تازه کارای تولدت تموم شده وفردا قرار جشن تولدت رو بگیریم .این چند روز که نیومدم برات بنویسم داشتم برات تم تولدت رو اماده میکردم فردا برات بعد از جشن عکس هات رو میزارم حیف که بابات نیست وجاش خیلی خالیه. تولدت مبارک پسرم (از دوستایی که برام کامنت گذاشتن ممنون قول میدم خیلی زود بیام لطفتون رو جبران کنم) ...
نویسنده :
مامان سمین
0:09
شیرین کاری های عرفان
عرفان گلی عاشق مرغ بریانه مامان عاشق بستنی خوردنته عشقم ...
نویسنده :
مامان سمین
19:15
بدون عنوان
عکس لباسای خوشگلی که بابا علیرضا قبل از رفتنش برات خرید رو برات میزارم که بدونی چقدر دوستت داره و باسلیقه اس ...
نویسنده :
مامان سمین
16:15
سفرنامه عرفان گلی
منو عرفان بابا علیرضا روز عید فطر به دعوت اقا امام رضا حرم بودیم البته با خانواده بابایی.سفر خوبی بود دعای کمیل توی حرم امام رضا و درد دل باهاش حسابی سرحالم کرده بود گردش وکوه نوردی توی کوه سنگی وتفریح وخرید بازار رضا منو از تنهاییهام دور کرد برگشتنی هم از خانواده بابایی جدا شدیم وبا ماشین عمو حمید عرفان گلی رفتیم شاهرود دیدن مامان بزرگم شب رو اونجا موندیم ودیدار تازه کردیم واز خاطرات گذشته حرف زدیم صبح بعد از خداحافظی از بزرگای مهربونمون به سمت تهران حرکت کردیم ساعت 5 بعداز ظهر رسیدیم خونه پدربزرگ عرفان بعد از چند ساعت استراحت به سمت خونه باباجونی حرکت کردیم و بعد از چند ماه انتظار مامان وبابامو دیدم و دلی از عزا دراوردم .یک شب رو ا...
نویسنده :
مامان سمین
15:42
پیشرفتهای 12 ماهگی
کارای خوشگل پسرم که این ماه یاد گرفته 1) پسر خوشگل من به چیزای داغ وخطرناک میگه جیسه 2)با صدای خوشگل میگه بابا ومامایی 3)با کمک مبل بلند میشه وچند تا تاتی کوچولو میکنه 4)خوردن عسل و شیر پاستوریز رو تجربه کرده و خدارو شکر حساسیت نداشته 5)پسر خوشگل من سه تا دندون دراورده دوتا پایین یکی بالا 6)خوردن غذاشو خودش تنهایی تجربه کرده الهی مامان فدات بشه که کلی بزرگ شدی عزیزم ...
نویسنده :
مامان سمین
15:18
بدون عنوان
السلام علیک یا علی ابن الموسی الرضا
دوستای گلم سلام ما امشب ساعت دوازده به سمت مشهد مقدس پرواز میکنیم انشالا تا هفته دیگه میام پیشتون.واسه همتون دعا میکنم واگه قابل باشم نایب الزیارتون هستم.حلالم کنید ...
نویسنده :
مامان سمین
19:28
با تو وتنها......
عجیب دلگیرم .... دلگیر از خودم که نمیتونم حرفهای دلمو به زبون بیارم از اینکه مثل یه ادم اهنی شدم وفقط کارهای روزمره که به من مربوطه رو انجام میدم و فردا ..... دلم میخواد با یکی حرف بزنم ولی کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با کی میشه از چیزی که روی دلم سنگینی میکنه حرف بزنم واون بدون اینکه بگه اخه طفلکی یا بگه عیب نداره همه همینطوری هستن...ای بابا من از تو بدترشو دیدم....وا مگه میشه.....عجب.... من دنبال دوتا گوش شنوا یه راهنما یه کسی که بهم بگه که چیکار کنم تا از این بحران روحی لعنتی خلاص بشم میگردم .من دنبال این نیستم که بهم بگن اره حق با تو وادما بهت جفا میکنن... میخوام نقد بشم میخوام خراب بشم ودوباره ساخته بشم خدا جون کمکم ک...
نویسنده :
مامان سمین
15:18